اولین پرش من (قسمت ۴)

خاطرات آموزش چتربازی - باشگاه هوایی اوج - هلی کوپتر

اگر مایلید بخش های قبلی “خاطرات آموزش چتربازی” رو هم مطالعه کنید روی لینک زیر کلیک کنید:

قسمت اول (ثبت نام پر ماجرا)

قسمت دوم (تمرین تا پای جان!)

قسمت سوم ( شرط نا ممکن)

 

بالاخره ما رو برای تحویل چتر صدا کردند. به صف شدیم، نفر اول، دوم، سوم … نوبت نفر جلوی من که شد چتر تمام شد!! از شانس خودم حیرت زده شده بودم و اصلا باورم نمیشد این همه داستان برام پیش بیاد!
گفتند چون جمعیت امروز خیلی زیاد بوده چتر کم اومده!

باشه، قبول.. اما مگه میشه از اون همه آدم فقط به ما سه نفر چتر نرسه؟! دلم می خواست بشینم همون وسط بلند بلند گریه کنم.
با این همه مشقت تا اینجا اومدیم، حالا به همین راحتی می گفتند: انشالله دفعه بعد.

چتر MC1

به دست و پای استاد افتادیم که یک کاری برامون بکنه، به شوخی می گفتیم یک چتر به ما بدید، سه تایی با هم می پریم!
بعد از کلی جواب سربالا، استاد فتحی به سمتمون اومد و گفت : چتر “تی-۱۰”  که برای پرش مبتدیان و برای دفعه اولی هاست تموم شده، اما با توجه به عملکرد خوب تون طی دوره آموزش، اگه قول بدید تمام حواستون رو جمع کنید و در فرود اشتباه نکنید، اجازه میدم که با چتر”MC-1 “ که سرعت بالاتری داره و البته نسبت به “T-10”  کمی هم هدایت پذیر تره بپرید.
از خوشحالی بال درآوردیم، نسبت به کنترل چتر یک توجیه مجدد شدیم و چتر ها را تحویل گرفتیم.

دوربین عکاسی

قبل از پرش حسابی توسط مربیان چک می شدیم، از لحاظ درست بستن چتر، بررسی اتصالات و غیره . همچنین با توجه به احتمال وقوع شرایط اضطراری خیلی تاکید می شد که وسیله اضافی همراهمان نباشد. حتی انگشتر و چیزهای این چنینی.

اما من یک دوربین آنالوگ داشتم و میخواستم چند تا عکس یادگاری از اون بالا برای خودم بگیرم.
بچه های امروزی یادشون نمیاد، دوربین‌های آنالوگ با فیلم حساس به نور ۳۶ تایی آماده عکاسی می شد و از نظر اندازه خیلی بزرگتر از دوربین‌های امروزی بود. تقریبا ۲۰ سانت طول و ۷۸ سانت عرضش بود.
با وجود جثه لاغری که داشتم دوربینو توی لباس هام جاسازی کردم و با خودم بردم.

خاطرات آموزش چتربازی - باشگاه هوایی اوج - چک کردن مربی

زمان به کندی می گذشت، هلیکوپتر غول پیکر “MI-17” با سر و صدای زیاد و با گرد و خاک فراوان روی زمین مینشست و چتربازان رو سوار می کرد و به پرواز در می آمد.
بالاخره نوبت ما شد، کم کم کار داشت جدی می شد، من که تا حالا حتی هلیکوپتر را از نزدیک ندیده بودم داشتم می رفتم به سمتش و تازه میخواستم ازش بپرم پایین!
استرس داشت تمام وجودمو می گرفت، یواش یواش تو صف به بقیه جا می دادم تا خودم برم عقب‌تر، دیگه کسی پشت سر من نبود. نفر آخر صف بودم!

پیشنهاد میکنم این مطلب رو هم بخونید:  اولین پرش من (قسمت2)

اولین نفر

از زیر باد هلیکوپتر با سر و صدای زیاد یکی یکی وارد هلی‌کوپتر شدیم، نکته ای که یادم نبود این بود که داخل هلیکوپتر نفر اول صف میره و انتهای هلیکوپتر می نشینه. به ترتیب همه پشت سرش می روند و نفر آخر یعنی من میشه نفری که دم در می نشینه و باید اولین نفر بپره پایین!!

هلیکوپتر از زمین بلند شد، تجربه اولین بار سوار شدن به هلیکوپتر برام جالب بود، در اوج سر و صدای زیاد اون که باعث میشد حتی صدای بغل دستیتو به سختی بشنوی آرام آرام از زمین ارتفاع می گرفت.
اجسام، آدم ها، ماشین ها، جاده ها، همه کوچک و کوچکتر می شدند.
کم کم جزئیات روی زمین قابل تشخیص نبود و زمین ها به شکل مستطیل های منظم دیده می شدند و جاده هایی که مثل نخ مشکی اون ها رو از هم جدا کرده بودن.

برای اینکه فضا عوض بشه مربی با صدای بلند داد و فریاد می کرد و شعر می‌خواند و به بچه ها روحیه می داد .
با علامت استاد فتحی طبق تمرینات قبلی بلند شدیم و بند اتصال را به کابل مخصوص وصل کردیم.
درب هلیکوپتر باز شد. صدای زیاد وگردش باد، استرس و هیجان ارتفاع تو چهره بچه ها موج می زد.

خاطرات اولین دوره آموزش چتربازی رو هیچوقت فراموش نمیکنم…

ادامه دارد…

 

قسمت های دیگر این مقاله:

قسمت اول (ثبت نام پر ماجرا)

قسمت دوم (تمرین تا پای جان!)

قسمت سوم ( شرط نا ممکن)

قسمت چهارم ( نفر اول)

قسمت آخر (اولین پرش من)

One thought on “اولین پرش من (قسمت ۴)

  1. احسان میگوید:

    واقعا عالی بود لطفا ادامشو بنویسید
    من با اینکه فعلا پولشو ندارم ولی یه روزی میرم پراگلایدر یاد میگیرم تویه سکوت آسمون غرق نقاشی خدا میشم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *